غم كه بي اندازه بود ، سيگار لازم ميشود
چـاره گـر با او نشـد ، نصـوار لازم ميشود
رنجها وُ مشكلاتِ زندگي ، كزحد گذشت
اين دو مُضِر با همه ، اضرار لازم ميشود
روزِ يك باروُ دوبارش خير ، دردِ به دواست
لـعنت بر روزيكه ، چندين بار لازم ميشود
كس وادارِمان نميسازد ، به انجام دادنش
وقتِ غم حس ميكنيم ، انگار لازم ميشود
عفوه كن گـر مانـعت بودم ، تـا ديـروز ها
من خود امروز ميكـنم ، اقرار لازم ميشود
اي توكه امروز چون ديروزِ من ، بد ميبري
خـدا نـخواهـد شـوي ، نـاچار لازم ميشود
✍️شايق
رخسـارِ تو مهـتـابِ شبِ تـارِ شايق است
تسـكـينِ دلـي بـودنت قـــرارِ شايق است
مي بالـمت ز بـسـكه عـزيـز وُ مـهـربانـي
دوستداشتنِ تو فخروُ افتخارِ شايق است
تـشـويـش مكن شايقِ تو گـرفـتـارِ توست
بگذار بـاشـد هركـو گـرفـتـارِ شايق است
صد بـار رد كـنم دل ِشـان گر بـفرسـتـنـد
الطافِ خودت باعثِ اين كارِ شايق است
در بيت بيتِ شـعـرِ خـودم مي سـرايـمت
توصـيـفِ تو زيـبـايئ اشعارِ شايق است
من شاكـرِ خـدايِ خود هسـتـم هـزار بـار
از من شدنت لطـفِ كردگـارِ شايق است
تنـها مـرا رها نكـني چونكـه فصلِ هـجـر
غـم بـا كمـالِ مـيـل خـريدارِ شايق است
✍️شايق
خُوّب شدكه من وُ تو ، ما نشديم
از اين جدايـي ، خيلـي خُرسندم
بـنـده خـيــر وُ شـرش ، نمي داند
ممـنون از لـطفت ، اي خـداوندم
با تو بـدبـختئِ مـن ، حتـمني بـود
بي تو خوشـبـخت ترين ، انسـانم
خـدا را شُـكُـر ، كه از هم نشـديم
مي شديم گر ! بودي ، بلاي جانم
خيال مكن ، نباشي دلگـير هستم
در نـبـودِ تـو ، شــاد وُ مســرورم
تـا تـو رفـتـه اي ، غـــم نـمـي آيد
خيلي خوب است ، كـز برت دورم
من وُ تو ، زمـيـن وُ آسـمـان بوديم
من الـف ، تو طــيـاق مـي گـفـتي
من پـافـشـاري ، عـروسي داشتم
تو بوالـهـوس ، طلاق مـي گـفـتي
حِرصِ پول هرطرف ، كَشَت ميكرد
مـثـلِ سگ ، كه دنـبـالِ اسـتـخوان
شـخصِ پـولـدار ، خدايت مي شد
لعـنـتـت باد ، پـسـتِ بـي وجـدان
جـهـد هـا كـردي ، غـلامت بشـوم
چو ديدي نمـيـشـه ، تـركم كـردي
فهـميدي ، من مثـلِ شـمـا نيستم
ممـنـونـت ، دقـيـق ، دركـم كـردي
كاشكه زود تر ، رهات مي كردم
از تو بهتر ، خدا نـصـيـبـم كـرد
مثلِ تو بدرنگ وُ، پُچُق هم نيست
يك پـري چـهـره را ، حبـيـبـم كـرد
✍️شايق
درباره این سایت